دوشنبه 10 اردیبهشت 1403
EN

سيري در چند حج نامه

سيري در چند حج نامه

سيرى در چند حج ‏نامه                                   

حج نماد اصلى مسلمانان جهان است . هرساله صدها هزار مسلمان، سياه و سفيد، شيعه و سنى، عرب و فارس و ترك و هندو و ... گرد هم مى‏آيند تا به سنت محمدى، حج ابراهيمى را به جا بياورند .

دهها و صدها نويسنده و شاعر ايرانى از هزار سال پيش به اين سو، پس از سفر حج، حج‏ نامه‏هايى نگاشته‏اند . اين نوشته‏ها براى کساني كه اين توفيق عظيم را تجربه نكرده‏اند بسيار شيرين و خواندنى است . اينک، نگاهى كوتاه به چند سفرنامه حج‏ :

قديمى ترين سفرنامه حج‏به زبان فارسى از ناصر خسرو قباديانى است. هموكه هزارسال پيش چنين نوشت:

«و احرام گرفتن آن باشد كه جامه دوخته از تن بيرون كنند و اِزارى بر ميان بندند و اِزارى ديگر يا چادرى بر خويشتن درپيچند و به آوازى بلند مى‏گويند كه لبيك اللهم لبيك و سوى مكه مى‏آيند ...»

معاصران ما هم، سفرنامه‏هاى حج زيبايى نوشته‏اند، كسى كه با سفرنامه او اين سنت قديمى جانى دوباره گرفت جلال آل احمد است . حج نامه اين قصه‏نويس «خسى در ميقات‏» نام دارد:

«و من هيچ شبى چنان بيدار نبوده‏ام و چنان هشيار به هيچى، زير سقف آن آسمان و آن ابديت، هر چه شعر كه از برداشتم خواندم، به زمزمه‏اى براى خويش، هرچه دقيق‏تر كه توانستم در خود نگريستم تا سپيده دميد، و ديدم كه تنها خسى است و به ميقات آمده و نه كسى به ميعادى و ديدم كه «وقت‏» ابديت است‏ يعنى اقيانوس زمان و ميقات در هر لحظه‏اى و هرجا و تنها با خويش . چرا كه ميعاد جاى ديدار توست ‏با ديگرى، اما ميقات زمان همان ديدار است تنها با خويشتن ...»

دكتر على شريعتى هم حج نامه‏هايى دارد:

«از اولى كه انسان براى رفتن به حج آماده مى‏شود در حال حركت است . از وقتى كه حج‏ شروع مى‏شود هيچ توقفى نيست. نه عملاً و نه نظراً، نه آدم مى‏تواند توقف بكند و نه هم بايد توقف كند ... اين تحرك دائم از آغاز يادآور تحرك ابراهيم در راه مبارزه با بت‏ پرستى است و احياء توحيد و استقرارعدالت در تاريخ بشرى ... يادآور تحرك هاجر، يادآور مهاجرت دائم است كه اديان ابراهيمى و دين اسلام، دين هجرت هستند . هجرت از درون؟ دائماً . هجرت از برون؟ دائماً . نه در جايت‏ بمان! نه در حالت ‏بمان! همواره روحى مهاجر باش! به سوى مبدأ، به سوى مقصد، به سوى آنجا كه مى‏توانى انسان باشى .»

پس از انقلاب، حج نامه‏ها رونقى دو چندان يافت .

اگر يك مجتهد بخواهد سفرنامه بنويسد چه خواهد نوشت؟ سفرنامه حج آيت الله العظمى لطف اله صافى گلپايگانى را بخوانيم:

«اينجا عمل، عبادت و خداپرستى است . اينجا سرزمينى است كه انسان‏ها در آن، خود را به رحمت‏ خدا نزديكتر از ساير مكانها مى‏بينند. عرفان و وجدان و يافت و احساس حضورى كه براى شخص متوجه به موقف خود حاصل مى‏شود مادى نيست .

در هنگام دعا اشكها بى‏اختيار جارى مى‏شود و ناله‏ها بلند مى‏گردد، دستها به سوى درگاه قاضى الحاجات بالا مى‏رود .

شعور انسان به فقر و ناچيزى و مسكنت و تقصير خودش، و غنا و بى‏نيازى و توانايى و رحمت و آمرزش و عفو و بخشش خداى تعالى زياد مى‏شود. دعاهايى كه خوانده مى‏شود همه عروج دهنده و بينش آفرين و كمال بخش روح است ...»

 هدايت اله‏ بهبودى يك روزنامه نگار حرفه‏اى است، مدير دفتر ادبيات انقلاب اسلامى و صاحب امتياز مجله كمان:

«به قلبم نگاه مى‏كنم . ضربه‏ها را يواش‏تر مى‏زند. به اطراف نگاه مى‏كنم، چشم مى‏گردانم . گرما بدون تبعيض همه را منبسط كرده، از امام جمعه گرفته تا خدمه . چشم مى‏گردانم، اين دو تكه پارچه همه را به يك خط كرده، از رئيس سازمان صدا و سيما گرفته تا يك خبرنگار. چشم مى‏گردانم، عضو شوراى نگهبان، نماينده مجلس، مدير كل، مدير جزء و من . عدالت‏ خدا اينجا چشيدنى است . باور كنيد هيچ كس جرأت نمى‏كند خودش را يك وجب بالاتر از ديگرى بداند . همه آن مقام ها، همه آن ميزها و بى. ام. و. ها به دو تكه پارچه محدود شده است. و به دلى كه در حد تقوايش جز خدا براى همه پوشيده است. چشم مى‏گردانم، چپ ها و راست هاى بنام در اينجا مستقيم‏اند. رو به خدا. همه جذب فراكسيون برهوت شده‏اند. اى كاش وقتى برگشتند، اين خط كش هاى سياسى را براى هميشه به صندوقچه فراموشى بسپارند ... .»

زهرا زواريان قصه نويس نام آشنايى است . سفرنامه او واقعاً يادداشت هاى او در لحظه حج است، بى‏هيچ تغييرى . سفرنامه‏اى متفاوت و از معدود حج‏نامه‏هاى زنان، «شبستان دل‏»:

«الله‏اكبر! الله‏اكبر! الله‏اكبر! عجب شگفتى عظيمى! عجب بهت ‏باشكوهى! عجب و هزار عجب كه از گيجى و حيرت آن، نه مى‏توانم چيزى بنويسم و نه دلم مى‏خواهد سطورى بنگارم . اين را هم كه مى‏نويسم فقط به خاطر اين است كه بدانى به يادت هستم و يادگارى از اين لحظات داشته باشم . روى كوه صفا نشسته‏ام . طواف انجام داده‏ايم، نماز طواف را هم خوانده‏ايم . صداى غوغاى جمعيت و همهمه تكبير گويان عشق، لرزه بر اندام زمين و آسمان افكنده است . اينجا همه عشق است و شيفتگى و هرچه هست زبان از بيان آدم قاصر است. طواف عشق به پايان رسيده است و هنوز سعى شروع نشده است. نمى‏دانم چه بنويسم. اينجا نگاه خدا جارى است ...»

 به نظر شما سفرنامه حج‏سردبير مجله موعود چگونه بايد باشد؟ اسماعيل شفيعى سروستانى حج‏نامه‏اى با نام «شوق كعبه‏» نگاشته است:

«داستان ميثاق و رجعت به حق، داستان انسان است. داستان همراه شدن با همه سنت‏هاى لايتغير هستى، همه قانون‏مندى ويژه‏اى كه عالم و آدم را در بسترى طبيعى و ساده به سوى حق مى‏خواند .

انالله و انااليه راجعون.

از همين منزل است كه «حج‏» آدمى را به آينده پيوند مى‏دهد . به آن سان كه بايسته است و نه بدان صورت كه زائر از خانه بيرون آمده بود .

خروج از شهر و ديار، از زائر، طالبى مى‏سازد كه خود را مهياى تجديد عهد مى‏سازد . او مى‏رود تا همه حج را به حال و روز كنونى‏اش پيوند دهد، ورنه، همه اعمال و مناسك مخصوص به آن تبديل به اعمالى كور، تكرارى و بى‏معنى مى‏شود .

شايد از همين روست كه امروزه، حاجى، در وقت ‏بازگشت از سفر، قادر به نشر دروس حج و بسط اخلاق ويژه حاجيان نيست .

حج نگاه معنى خويش را باز مى‏يابد كه زائر، با ميثاق آغاز كند، رجعت ‏به هويت فراموش شده از طريق تذكر تاريخى، و حج آن زمان به آينده حاجى پيوند مى‏خورد كه، عاملى براى استمرار حيات حقيقى او در عرصه هستى شود . زيرا، تنها در وقتى «حج‏» از زندان صورت‏ها خارج مى‏شود كه، حاجى، با دريافت‏ سنت‏ها و شناخت قانون‏مندى‏ها، پا به پاى نمونه و الگوها، جايگاه خويش را دريابد . مصاديق عينى كفر و حقيقت زمانش را بشناسد و پى ببرد كه او و ديگر هم دينانش در كجاى اين مسير طولانى قرار گرفته‏اند .

دريابد كه در كجا و چگونه آن عهد و ميثاق شكسته شده و بالاخره چگونه مى‏توان آن عهد را تجديد كرد و مهياى عروج شد.»

خدا توفيق حج را نصيب همه ما بگرداند . توفيق درك حقايق باطنى حج و معرفت‏ به اسرار آن .                

ان شاءالله

سيدعلى كاشفى خوانسارى

(ماهنامه موعود)