شنبه 03 آذر 1403
EN

خبرگزاری

شفاعت و توهمات وهابیت (1)

  • 27 فروردین 1393
  • 12:44
  • مقاله
  • 0 دیدگاه
  • 860 بازدید
  • Article Rating

وهابیت


از جمله واقعیتهای تلخی که به عنوان یکی از آسیب های جدی در میان امت اسلامی مشاهده می شود، دگرگون شدن برخی از مفاهیم و باورداشتهای متعالی اسلام است. سیر دگرگونی این مفاهیم ریشه در برداشتهای شخصی و اعمال سلیقه افرادی دارد که با اجتهاد خویش در مقابل نص صریح آیات و روایات، به تقلیل یا تحریف بسیاری از معارف متعالی اسلامی پرداخته اند.

چنانکه برخی به واسطه تاثیر ادبیات مسیحی، زهد را که از زیباترین آموزه های اسلامی است، به رهبانیت تفسیر نموده و چهره ای کلیسایی و منزوی را از آن ارائه میدهند. مفهوم شفاعت نیز از جمله مفاهیمی است که از آماج هجوم دین ستیزان تاریخ ، مصون نمانده و دستخوش برداشتهایی گردیده که معتقدان به این سنت الهی را در زمره مشرکان  زمان جاهلیت قرار میدهد. چنانکه همین اتهام، دستاویز قتل و غارت و چپاول بسیاری از مسلمانها  توسط وهابیان در طول تاریخ بوده است .با عنایت به این مساله برآنیم تا با طرح شبهات، ویژگیها و ابعاد مختلف مساله شفاعت، ابعاد گوناگون ، و صحت و سقم حدود ، و دامنه مفهومی این واژه را مورد بررسی قرار دهیم .

 

مفهوم شناسی مساله شفاعت:

شفاعت یکى از مفاهیم عمیق و ارزشمند در حوزه فرهنگ اسلامى، است. شخصى که متوسل به شفیع مى‌شود، نیروى خود را براى رسیدن به هدف کافى نمى‌داند، لذا توان خود را با نیروى شفیع تقویت مى‌کند تا به آنچه مى‌خواهد دست یابد، به گونه‌اى که اگر این کار را انجام نمى‌داد و تنها از قواى خویش بهره مى‌گرفت به مقصد نمى‌رسید. معنای لغوى شفاعت نیز موید همین معناست. شفاعت از ماده شفع (جفت) در مقابل لفظ وتر (تک) مى‌باشد. صاحب مفردات نیز شفاعت را به معناى ضمیمه شدن چیزى به مثل خود می داند،و كار شفیع در روز قیامت را(دارنده مقام بالا) كه براى یارى مشفوع له (دارنده مقام پایین) ضمیمه او مى شود، شفاعت می داند. (1) برخی دیگراز کتابهای اهل لغت نیز مانند اقرب‌الموارد ، دائرة‌المعارف فرید وجدى ، و تاج العروس ،واژه شفاعت را به معناى تقاضاى آمرزش شخصی جهت گذشت کردن از گناه مجرم دانسته اند. چنانکه تاج‌العروس، تصریح مى‌نماید که: “الشفاعه: الدعا(2)؛ شفاعت معادل دعاست.چرا که (استشفاع) یعنی طلب شفاعت، در کتاب های حدیثی و تفسیری به معنی درخواست دعا وارد شده است. از این رو محدث معروف اهل سنت،بخاری، در صحیح ، بابی را تحت این عنوان منعقد کرده است: (إذا اسْتَشْفَعُوا إِلَی الإمامِ لِیَسْتَسْقِی لَهُمْ لَمْ یَرُدَّهُمْ)، (3)

« هرگاه مردم در هنگام قحطی از پیشوای خود بخواهند که برای آنان از خدا باران بطلبد، نباید درخواست آنان را ردّ کند».    

با توجه به این اصل، هیچگونه تردیدی در مورددرخواست شفاعت که حقیقت آن درخواست دعاست،وارد نخواهد بود چرا که درخواست دعا از مۆمن، به خصوص از انبیاء و اولیاء الهی، از امور پسندیده است.

قرآن اعتقاد به یک نوع شفاعت باطل را که در یهود و مسیحیت بوده، رد می‏کند، شفاعتی که هیچ‏گونه شرطی در شفیع یا کسی که شفاعت شده قرار نمی‏دهد و هیچ نوع ارتباطی با اذن خداوند ندارد

از جمله مسائلی که درمفهوم شناسی مساله شفاعت باید مد نظر قرار گیرد، فرآیندشناسی مفهومی مساله شفاعت است.بدین معنا که میان شفیع، و امر شفاعت و شفاعت کننده چه ارتباطی برقرار می گردد،و این فرآیند چگونه به نتیجه می رسد، تا امر شفاعت منعقد گردیده ،و در واقع محقق شود؟ در پاسخ باید گفت :درفرآیند شفاعت منزلت شفاعت‏كننده با دیگر عوامل نجات موجود در شخص شفاعت شونده، که از آن جمله استعدادها و ظرفیت های درونی اوست، همراه گردیده و این دو با هم مایه نجات مى‏شوند. بدین روى، شفاعت به تنهایى موجب نجات نیست و تنها براى كسانى كه مقداری از استعداد، و ویژگیهای نجات را دارا هستند، سودمند مى‏افتد. علت این که به وساطت شخص برای نجات گنه کار، شفاعت گفته می شود، این است که مقام و موقعیت شفاعت کننده و نیروی تاثیر او، با عوامل نجاتی که در وجود شفاعت شونده هست، ضمیمه و جفت می شوند و هر دو به کمک هم، موجب خلاصی شخص گنه کار می گردند .

 در این میان شفیع جز تکمیل شأن شفاعت شونده یا به میان آوردن وصفی از صفات فاعل (پذیرنده شفاعت)، نقش دیگری ندارد. چنانکه وقتی عجز و مسکنت شخصِ قابل شفاعت و نیازمندِ بخشش به میان می آید ، سبب انعطاف فاعل گردیده و یا فاعلیت فاعل را وسیع تر می کند و مثلا احسان و کرم او را ضمیمه عدلش می کند تا به عنوان مُحسِن و به شیوه فضل با مجرم برخورد کند ، نه به عنوان عادل و در کسوت عدل. و البته ممکن است هر دو کار را با هم انجام دهد. بنابراین خود شفیع، فاعلیتی ندارد. و معنای «یا وجیهاً عندالله، إشفع لنا عندالله» نیز در برخی ادعیه ی معصومین (علیهم السّلام) همین است. البته انعطاف فاعل در مورد خدای متعال متصَوَّر نیست بلکه پذیرش شفاعت در قیامت به دنبال میانجیگری شفیع، خود سنتی الهی است.

شفاعت
مساله شفاعت در قاموس ادیان ابراهیمی

از سویی مسأله‌ی شفاعت در امم گذشته و ادیان باطله سابقه‌ی تاریخی دارد و در مذاهب خاموش که مملو از افسانه‌های عجیب است تا افسانه‌های خدایان یونان و مذاهب قدیم مصر و آئین یهود، دین مسیح ؛ و بت‌پرستان حجاز و بابل ؛ در تمام این مذاهب موضوع شفاعت ریشه‌ی عمیق داشته است. این مساله با اینکه ریشه در ادبیات توحیدی و الهی ادیان دارد ، تعابیر، و تعاریف گوناگونی را در طول تاریخ به خود اختصاص داده ، که این مهم گویای باورمندی پیروان ادیان و اهتمام آنان به مساله شفاعت می باشد. هر یک از ادیان و مکاتب به نوعی به نظریه تاثیر شفاعت و نقش شفیعان پرداخته و به حکایت نقش تعاملی پیروان خویش با این مساله پرداخته اند.

از آن جمله قوم یهود با بیانی اغراق آمیز نظریه شفاعت را به عنوان یک مساله درون دینی یهود مطرح نموده و از آن به عنوان موهبتی بی قید و شرط که از سوی پروردگار برای قوم یهود و نژاد  سامی مقرر گردیده است،یاد می کند. از نظر آنها تنها انتساب به پیامبران الهی و بهره مندی از قومیت و نژاد یهود، کافیست، تا پیامبر درباره اقوام، خویشان و دیگر یهودیان شفاعت کند. اساس این پندار مبتنی بر آن است  که آنان خود را امتی برگزیده و ممتاز دانسته و معتقد بودند  که تنها یهودیان به بهشت وارد شده و در صورت  گناهکار بودن، آتش به جز ایام معدودی آنها را عذاب نمی کند.  قرآن کریم از این واقعیت چنین حکایت می کند:

: «و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هوداً او نصاری» (4) «و قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدوده» (5).

و گفتند:کسی وارد بهشت نمی شود مگر اینکه یهودی و مسیحی باشد، و گفتند آتش به جز روزهای کمی ما را نمی سوزاند.

در مقابل قوم یهود، مسیحیان نیز که در رقابت تنگاتنگ با یهود ،در ادعای تقرب و انتساب به پروردگار به سر می بردند تنها خود را، پسران و دوستان خدا می دانستند. «وقالت الیهود و النصاری نحن ابناء الله و احباۆ ه »(6) « و مسیحیان و یهودیان می گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان خاص او هستیم »

علاوه بر این مدعا،علمای مسیحی و اربابان كلیسا  بر این نكته تاكید مى کردند كه حضرت عیسى فداى امت گناهكار شده ، و خداوند خون او را فدیه و به عنوان عاملی برای شفاعت قوم  مسیح می داند. فدیه ای که مسیحیان بدان معتقدند، بر این باور استوار بود  که عیسی (علیه السلام) (با اینکه پسرخدا بود و دارای قدرت خدائی بود و می توانست دشمنان خود را در یک چشم بر هم زدن نابود کند)، لیکن برای اینکه کیفری را که گنهکاران در قیامت دارند باطل سازد، خود را فدای گنهکاران نمود و حاضر شد به این منظور به بالای دار برود. این در حالیست که  در اناجیل  کوچکترین سخنی از فدیه قرار دادن عیسی در میان نیامده، بلکه بهترین راه سعادت را توبه و استغفار بیان می دارد . چنانکه در انجیل متى از زبان عیسى(علیه‎السلام)  آمده است:

"من آمده‌ام كه گناهكاران را به توبه و استغفار از گناه و بازگشت به سوى خدا دعوت نمایم" (7)

و در قسمت دیگر نیز مى‌خوانیم: "توبه، سبب رستگارى و نجات مى‌گردد و باید بندگان خدا حلیم باشند، شاید خداوند توبه آنها را مورد قبول قرار دهد." همچنین  در رساله اول یوحنا باب اول جمله نهم مسطور است كه: "توبه اظهار ندامت در پیشگاه خداوند است و بهترین وسیله آمرزش، پس از به خاطر آوردن گناه، تصمیم بر ترك معصیت و پرداختن حقوق واجب دیگران مى‌باشد."(8)

علت این که به وساطت شخص برای نجات گنه کار، شفاعت گفته می شود، این است که مقام و موقعیت شفاعت کننده و نیروی تاثیر او، با عوامل نجاتی که در وجود شفاعت شونده هست، ضمیمه و جفت می شوند و هر دو به کمک هم، موجب خلاصی شخص گنه کار می گردند

قرآن کریم با بیان صریح خود خط بطلانی بر این باورهای یهودی – مسیحی کشیده و می فرماید:

«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ،وَاتَّقُوا یَوْماً لَا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلَا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا یُۆْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ»(9)

ای بنی اسرائیل! یاد کنید نعمت‏هایی را که به شما عطا کردم و شما را بر عالمیان برتری دادم. و دوری کنید از روزی که در آن، کسی به جای دیگری مجازات نشود و هیچ شفاعت از کسی پذیرفته نشود و عوض قبول نکنند و یاری نشنوند.)

قرآن اعتقاد به یک نوع شفاعت باطل را که در یهود و مسیحیت بوده، رد می‏کند، شفاعتی که هیچ‏گونه شرطی در شفیع یا کسی که شفاعت شده قرار نمی‏دهد و هیچ نوع ارتباطی با اذن خداوند ندارد.

 

نتیجه:

در نتیجه بحث مفهوم شناسی واژه شفاعت که همانا، ضمیمه شدن دعای اولیاء و انبیاء برای نیل شخص گناهکار به رحمت و بخشش الهی بود،روشن شد. در شفاعت، گویى منزلت شفاعت‏كننده با دیگر عوامل نجات موجود در شخص شفاعت شونده همراه شده و این دو با هم مایه نجات مى‏شوند. چنانچه گذشت، در این تعریف  شفاعت به تنهایى موجب نجات نیست و تنها براى كسانى كه عوامل نجات را به صورت ناقص دارایند، سودمند مى‏افتد. علت این که به وساطت شخص برای نجات گنه کار، شفاعت گفته می شود، این است که مقام و موقعیت شفاعت کننده و نیروی تاثیر او، با عوامل نجاتی که در وجود شفاعت شونده هست، ضمیمه و جفت می شوند و هر دو به کمک هم، موجب خلاصی شخص گنه کار می گردند ازسویی عنوان شد که مساله شفاعت مورد قبول بسیاری از باورهای اساطیری ، مکاتب و حتی ادیان ابراهیمی بوده و فقط تعداد معدودی از ادیان هستند که در ادبیات دینی خویش مساله شفاعت را بر نمی تابند که از آن جمله می توان به دین زرتشت اشاره نمود. از سویی دیگر دیدگاه فلسفی و دینی ،دامنه تعاریف، مختصات، و حدود و مرزهای شفاعت در ادیان  مسیحی و یهودی نیز متفاوت بوده و هر یک دلیل خاصی را نظیر برگزیدگی، انتساب به خدا و پیامبر، و فدیه را به عنوان زیربنای مساله شفاعت در قوم خویش بیا می دارند که قرآن کریم با منطق صریح و قاطع خویش به نفی این ویژگیها و در نتیجه تعاریف این دو مکتب از مساله شفاعت می پردازد.

 

پی نوشتها:

1-      مفردات راغب ص263

2-      تاج العروس  ذیل ماده شفع

3-      صحیح البخاری،كتاب الاستسقاء ،باب 12،ص35- فتح الباری شرح صحیح البخاری ص 117

4-      سوره بقره،آیه 111

5-      سوره بقره، آیه80

6-      سوره مائده ،آیه 18

7-      انجیل متى،باب 9 ،جمله 13

8-      همان، باب 7 ،جمله 10 

9-      سوره بقره ،آیه 47 و 122

مدیر ارشد امتیاز به خبر :

آرشیو

خطایی رخ داده است. خطا : آرشیو در حال حاضر در دسترس نیست